ها ها ها . . .!
آرزوی خسیس
از آدم خسیسی پرسیدند: بزرگ ترین آرزویت چیست؟
خسیس جواب داد: کچل شوم تا دیگر هرگز پول سلمانی
ندهم.
در حیاط تیمارستان
دو دیوانه در حیاط تیمارستان قدم می زدند.
دیوانه اولی به تیر چراغ برق کوبید و گفت: هر چه در این خانه را می زنم، کسی جواب نمی دهد.
دیوانه دومی گفت: عجیب است. چراغشان هم روشن است.
یک درجه برتر
اولی: یک فوتبالیست را نام ببر که یک درجه برتر از مارادونا باشد.
دومی: ماراسه نا.
گدای با مرام
گدا: آقا، بی زحمت دو هزار تومان بده به من ناهار بخورم.
عابر: برو بابا! من خودم هنوز ناهار نخورده ام.
گدا: عیب ندارد، پس چهار هزار تومان بده، ناهار مهمان من باش
طلبکار یا بدهکار؟
اولی: می توانی به من ده هزار تومان قرض بدهی؟
دومی: نه، تمام دارایی ام فقط شش هزار تومان است.
اولی: اشکالی ندارد. چهار هزار تومانش را به من بدهکار می مانی.